روزنوشت‌های یک دانشجوی ریاضیات

بدتر از خواستن این لطمه نتوانستن،
هی بخواهیم و رسیدن نتوانیم که چه؟

بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

پست تغییر رشته‌ی ناموفق رو الان دیدم.

این مسئله دیگه الان مهم نیست. چون ارشد رو دارم میرم فیزیک. و این تمام چیزیه که مهمه. :)

جغد آبی
۰۵ تیر ۰۱ ، ۰۳:۱۰ ۰ نظر

بعد یک‌سال یادم اومد همچین جایی هم وجود داشته. خیلی خستم. سال سوم دانشگاهم. ترم ۶. و خیلی خستم. یک‌سال پرفراز و نشیبی از عشق رو تجربه کردم. و تموم شد. و از همیشه خسته‌ترم.

خیلی جالبه که پارسال ۱۵ آذر رو ثبت کردم. کاملا بی‌هدف. امسال ۱۵ آذر تولدش بود و بردمش مسافرت.

زندگی خیلی عجیبه. ۲ساله همش میگم.

من خیلی تغییر کردم. بیشتر از هروقت دیگه‌ای. هرسال بیشتر از قبل تغییر میکنم و بزرگ‌تر میشم. نمی‌دونم دفعه‌ی بعدی که اینجا پیام بذارم کِی خواهد بود.

جغد آبی
۲۷ اسفند ۹۸ ، ۰۷:۳۸ ۱ نظر

ترم 3 رسیدم و تصمیمم رو برای خوندن فیزیک حتمی کردم. همه‌ی فرم‌ها رو پر کردم و بردم برای دانشکده‌ی فیزیک. گفتن باید شورا تشکیل بدن و وضعیتم رو بررسی کنن و شنبه بهم خبر میدن. امروز رفتم دانشکده فیزیک. مسئول آموزش گفت موافقت نشده به خاطر ضعیف بودنِ معدل .. از دفترش که اومدم بیرون ناخودآگاه زدم زیر گریه. کل مسیر تا خوابگاه رو گریه میکردم. خیلی سخت بود برام. منی که کل زندگیم رو میخوام بذارم برای مطالعه توی زمینه‌ی فیزیک .. بهم بگن موافقت نشده ..

هیچکس نمیتونه حال الانم رو بفهمه. چون فقط خودم میدونم دلیل اینکه معدلم توی سال اول انقدر ضعیف شد چی بود .. از سال اولم بدم میاد .. خسته‌م. خیلی خسته ..

جغد آبی
۱۷ آذر ۹۷ ، ۱۴:۳۳ ۴ نظر

توییت‌هام رو کاملا پاک کردم. محیط مزخرفی داره توییتر. سرشار از جاج. سرشار از صحبت‌های مزخرف.

جغد آبی
۱۵ آذر ۹۷ ، ۲۱:۰۶ ۰ نظر

دیر خوابیدن خیلی بده. باعث میشه تا 12 ظهر خواب بمونی و نتونی به کارات برسی.

قرار بود امروز برم فیلم گروهی ببینم با بچه‌ها. که رفتم! توی یه کافه نشستیم و اونجرز 3 رو برای چندمین بار تماشا کردیم. آخ که چقدر زیباست!

بهش گفته بودم بعد از کافه بهت زنگ میزنم بریم بیرون. یحتمل ناراحت شده بود که چرا با دوستام میرم بیرون و وقتی عصر بهش زنگ زدم و گفتم بریم؟ گفت نه خوابم میاد. عی بابا! 

داشتم برمیگشتم که یادم اومد یه عده دیگه از بچه‌ها بهم گفته بودن برم ببینمشون. زنگ زدم و دوساعتی کنار اونا بودم و نهایتا با یک پیاده‌روی کوتاه برگشتم. روزِ نسبتا خوبی بود. وایب‌های مثبتی از دوستام گرفتم.

پلنم تا شب اینه که یه مقدار Young Sheldon ببینم و یه خورده ابرفضا بخونم و درس‌ها رو بذارم برای فردا.

شام ندارم! نون خریدم که با ماست بخورم و سیر کنم خودم رو. :))

باید جبر رو بیشتر بخونم. همچنین تمرین‌های برنامه‌نویسی رو هم توی سایت بزنم. و کلی کار دیگه .. هوف. :))

جغد آبی
۱۵ آذر ۹۷ ، ۲۱:۰۴ ۰ نظر

وقتی میتونیم آدما رو خوشحال کنیم و بهشون حس خوب بدیم چرا باید با یادآوریِ چیزای بدشون یا تحقیر کردنِ سلیقه‌شون بهشون حس بد منتقل کنیم؟

جغد آبی
۱۵ آذر ۹۷ ، ۲۰:۳۲ ۲ نظر